دیدار مجدد فرزندانم برایم تسکینی است. وقتی خسته از کار روزانه به خانه برمی گردم و آغوش باز و گرمای وجود آنها را حس می کنم جانی تازه می یابم. در این هنگام است که درک می کنم چقدر مادر بودن شیرین و لذت بخش است و چه سعادتمندم من که مادر چنین فرزندانی هستم.
صاحب یک تولیدی پوشاک هستم و این خانه را به تازگی با فرزندانم برای خودمان آماده ساخته ایم. امروز دخترم سارا غذای مورد علاقه ام را پخته است و خانه را چنان آراسته که آدمی از بودن در این مکان سرمست می شود. او را می بینم که جلوی آینه موهایش را شانه می زند لبخندی می زنم و به یاد زمانی می افتم که همسن و سال او بودم. وقتی در آینه نگاهش با نگاهم تلاقی کرد لبخندی برل بنشاندم او هم لبخندی زد و در همین موقع بود که به سوی من آمد و گفت:
به نکات زیر توجه کنید