دانلود رمان سرآشپز کوچولو

دانلود رمان سرآشپز کوچولو
نام کتاب: سرآشپز کوچولو
نویسنده: هانی
ژانر: طنز، عاشقانه، پلیسی-جنایی، تراژدی
دانلود رمان سرآشپز کوچولو
نام کتاب: سرآشپز کوچولو
نویسنده: هانی
ژانر: طنز، عاشقانه، پلیسی-جنایی، تراژدی
به نام خدا
با صدای دستگاه سفارشات، به خودم اومدم. کاغذ رو جلوی چشمم گرفتم و گفتم:
-خب، این هم از اولین سفارش امروز که شامل: دوتا لوبیا پلو با ترشی مخصوص… یکی کباب لقمه با سوپ سبزیجات و ژله هفت رنگ…یکی ماهی دودی و سه تا باقالی پلو با ماهیچه…. هفت تا خوراک چیتارا با پاستای روغن زیتون، که مجموع همه ش می شه چهارده تا ظرف غذا.
مکث کردم و ادامه دادم:
-حامد، لوبیا پلو. طاها، باقالی ها. راضیه، ترشی و ژله. محسن، ماهی دودی. طاهره، سوپ. و خوراک چیتارا و پاستای روغن زیتون، هستی تو انجام بده.
هستی با ترس گفت:
-خانم من نمی تونم، خیلی زیاده!
سری تکون دادم و گفتم:
-خودم کمکت می کنم. چرا ایستادید؟ زود برید سر کارهاتون!
بعد از اتمام حرفم، همه مشغول به کار شدن و سر و صدای زیادی آشپزخونه رو فرا گرفت. کنار اولین اجاق ایستادم و اون رو روشن کردم. دوتا ماهیتابه روش گذاشتم و گفتم:
_چون وقت می بره، اول خوراک ها رو درست می کنیم.
_هستی: چشم خانم.
_هوف، من که حریف تو نشدم بهم بگی ریتا!
با خجالت گفت:
_عادت کردم خانم… هرچی باشه، شما رئیس من هستید.
با اخم کارد رو برداشتم و به طرف قفسه مواد غذایی رفتم. هستی مثل جوجه دنبالم میومد و چیزی نمی گفت. سیب زمینی ها رو یکی یکی برداشتم تا ببینم کدوم بزرگ تره؟ در همون حال گفتم:
_ببین چون سرآشپز این جام و یه جورایی بالا دست تو هستم، دلیل نمی شه این قدر باهام رسمی حرف بزنی! اصلاً همین محسن رو نگاه کن؛ سنش دو برابر منه، ولی چه جوری باهام راحت حرف می زنه و حتی شوخی هم می کنه!
چند تا سیب زمینی تو سبد گذاشتم و ادامه دادم: