نام رمان : سفر پنهان
نویسنده : fatemeh.E.z
ژانر : عاشقانه
با عرض سلام
خلاصه سه دخترن که دبیرستانی هستند و سعی دارند یواشکی و دور از اطلاعات خانواده به مسافرت بروند و مهم تر از همه اینکه این سه بسیار شیطون هستند و این سه دختر در طول این سفر با سه پسر آشنا میشوند و…
مقدمه :
عشق بر شانه ی هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و ناگاه بهم می ریزد
آنچه را عقل به یک عمربه دست آورده
عشق در یک لحظه کوتاه بهم می ریزد
«به نام خالق هستی »
اسم دختر هایه داستان:پریسا،پارمیدا،یلدا وپسرا:ساشا،راشا،یاشار …پریسا داخل اتاقش
نشسته بود و داشت با خودش فکر میکرد که فردا ظهر وقتی ازمدرسه خارج شدند با دوستانش
به خرید مانتو و شال برود ….از زبان
پریسا:اهم هیی بزار برم به مامان بگم میخوایم بریم خرید بعد از مدرسه که نگه نگفتی
پریسا:مامان مامان مامان مامان کجایی
مامان :چرا انقدر داد میرنی دختر تو آشپزخونهم
پریسا :مامانی مامان گلم مامان خوشگلم ……….
مامان:چیه هاان خر شدم بگو چیکار داری هان ؟
پریسا:فردا بعد از مدرسه میخوام با پارمیدا و یلدا بلم خرید میزالی مامانی مامان نازم فدات
بشم من الهی آله بلیم جون من زود برمیگردیم
مامان:اه بسه دختر مخمو خوردی برو برو ولی زود برگردین خونه باشه دخترم باشه؟………….
..
پریسا:باشه باشه قول میدم قول قربونت بشم..
مامان :حالا بیا میزو آماده کن شام بخوریم بدوو
پریسا.خواب اینم از این به مامانم که گفتم ……
و خیالمم راحت شد آخیش خیر ببینم خودمما من چقدر خودمو
تحویل میگیرم نگا نگا ماشالله دست دست واسه
خودم به افتخار پری خوشگله یه دست مرتب