این روزها که ما تنهاییم و دلمون میخواد یکی باشه که وصله تنمون و از خودمون باشه رو پیدا نمیکنیم چه بسا که سخت میشه پیدا کرد تا تکیهگاهی پیدا کنی که سرت و بذاری رو شونهاش و مظلومانه گریه کنی.
بگذار بگویند دلی است که محتاج دلدار است. دلدار دلی وصله به دل میثم و حسرت است.
رضا، مردیه که برای انتقام از زنی که سال ها پیش زندگیش رو نابود کرد به کشور برمی گرده و با زیرکی خودش رو وارد خانواده ی اون می کنه.
از اون طرف جانان که هوای عشق قدیمیش تو سرش افتاده سعی می کنه تا بفهمه که رضا تو این مدت کجا بود و چیکار می کرد.
جدالی که این دو نفر با هم شروع کردن اون ها رو از پرهام_ شوهر جانان_ غافل می کنه و همین باعث می شه حوادث شومی پیش بیاد!
حکایت زندگی یه دختره؛ یه دختر مثل همه ی دختر ها با کلی شور و هیجان و شیطنت های دخترونه؛
دختری صبور و مهربون که همیشه تو زندگیش باخت بوده و باخت…
اما همیشه اون طور که فکر می کنیم پیش نمیره و باید دید که سرنوشت چه چیزی رو براش رقم می زنه.
دختری که برای رهایی از همه ی این باخت ها و اجبار ها پر پرواز می خواد…
نگاه اسمان لبریز از اشک بود
سایه ی نگاه غم الودش
تمام شهر را پوشانده بود..
غرق وجود اش که میشدم
چهره ی بق زده اش دل ازرده ام میکرد
اما نمیدانم چرا؟
نمیدانم چرا بغض سنگ شده ی اسمان نمی شکست!
آی تیس دختری مغرور و خودخواه که همه چیز را برای خودش میخواهد
و سرگرد راتین مثبت که به عنوان بادیگارد وارد قصر آی تیس میشود اما عاشق میماند و