دانلود رمان یک روز برای یک زن
دانلود رمان یک روز برای یک زن
پنج ماه پیش..
روزی شوم و ننگین. روزی که مرد خانه با فرار، غیرت را برای همسرش تبدیل به تنها واژهی بیمعنی کرد.
خیانتی سوزناک که مهری زد بر سینه تنهای زن خانه.
زندگی فروپاشیده، گویا خُلق روزگار نویسنده زندگی به تنگ آمده است.
آرزوهای سوخته. خوشبختی نافرجام. گم شده در پس آینهها.
زنی بیگـ ـناه در ستیز با هــ ـوس زهرآگین رئیسش.
دنیایی بیرحم و سرد. دنیایی که در کودکی نجوا میکردنند “زیباست”. حال آن زیباییها کجاست؟
آیا زن تن به آن خواسته ذلت بار میدهد؟!
سخنی با خواننده:
این داستان کوتاه در کنار این که یک روز از زندگی سخت؛ اما معمولی یک زن را روایت میکند، تا آن جا که فضای داستان میپذیرفت، مشکلات جامعه و مردم را نیز هم در خودش گنجانده است.
ممکن است با خواندن این داستان حوصله خیلیها سر برود؛ اما اگر دلتان یک داستان در مکتب رئالیسم،
باورپذیر و پندآموز میخواهد، پیشنهاد میکنم این داستان را از دست ندهید.

دانلود رمان یک روز برای یک زن
دانلود رمان کوتاه یک روز برای یک زن
قسمتی از داستان :
– چند بار بهت گفتم ترتیبی حفظ نکن؟ میخوای خانم معلمت باز هم ازم شکایت کنه؟
دختر بچه سرش را بالا گرفت و با لحن شیرینش گفت:
– مامانی آخه اگه من نمره کم نگیرم که تو نمیای مردسه، میای؟
فرزانه مقنعه سفیدِ دختر را روی روپوش مدرسه با عجله مرتب کرد و گفت:
– تو که میدونی من سرِکارم مامان.
– اما مامانیهای دوستهام هر روز میان مردسه.
فرزانه کیفِ صورتی رنگ دخترش را به او داد و در حالی که جلوی آینه میرفت تا خودش را حاضر کند گفت:
– جدول ضرب رو خوب یادبگیر تا یه روز بیام و برات کادو بیارم، الان هم برو پیش خاله فهیمه صبحانهات رو بخور.
کودک از شادی جیغی کشید و به طرف پذیراییِ خانه دوید. هنوز از اتاق خارج نشده بود که ناگهان
ایستاد و با ناراحتی پرسید:
– مامانی، بابایی هم میاد مردسه؟
فرزانه دکمههای مانتوی بلندش را بست و دستش را به نشانهی بیحوصلگی روی پیشانیاش گذاشت.
چند ماهی میشد که شوهرش مسعود به خاطر مشکلات زندگی از خانه فرار کرده بود و هیچ تماسی
با کسی نداشت؛ اما کودکانش هنوز این موضوع را درک نکرده بودند. فکر کرد که نباید به خاطر این مسئله،
فرزند کوچکش، از نظر احساسی لطمه ببیند. میدانست که چه مسعود برگردد و چه برنگردد اوضاع
به همین منوال خواهد ماند. میتوانست به همین دلیل، غیابی از او جدا شود؛ اما نمیخواست وقتی
که تنهایی مشغولِ بزرگ کردن کودکانش است مطلقه خطابش کنند.